جدول جو
جدول جو

معنی تخم شل - جستجوی لغت در جدول جو

تخم شل
(تُ مِ شَ)
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که در هشت هزارگزی جنوب باختری لاهیجان قرار دارد. جلگه ای مرطوب است و 741 تن سکنه دارد. آب آن از استخر و رودخانه و محصول آنجا برنج و ابریشم و چای است. شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخت پل
تصویر تخت پل
روشی از کاشت خربزه، هندوانه و مانند آنکه تخم را در زمین هموار می کارند و بعد اطراف آن را خاک می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخم لق
تصویر تخم لق
تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
که تخم زاید. زایندۀ تخم. تخم دهنده: دوم بستوهای ماده (در فوکوس ها) که در آنها نیز رشته های زایاست. در سررشته های زایای آنها یاختۀ درشتی است که به هشت قسمت تقسیم میشود و هر یک از آنها را یک تخمه می گویند و مجموعۀ هشت یاخته را که پوستۀ ضخیمی دارد، تخمزا می گویند. هر تخمزاپس از رسیدن شکافته شده و هشت یاختۀ بهم چسبیده از آن بیرون می آید... (گیاه شناسی گل گلاب صص 154- 155)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بمعنی خمش است یعنی خراشیدن صورت و یا خراشیدن سایر جاهای بدن. رجوع به لسان العرب و خمش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پست کردن. ناچیز ساختن: به استصفا و استقصاء امور... تجمیل ابرار و تخمیل اشرار... پرداخته. (درۀ نادره چ شهیدی ص 242)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باطل و بیهوده. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب) :
پشیمانی شود در کار تحصیل
که گفتارش شود هذیان و تخمیل.
؟ (شعوری ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تُ خُ دِ)
دهی از دهستان اوزومدل در بخش ورزقان شهرستان اهر است که در 9هزارگزی شمال خاوری ورزقان و هفت هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 542 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ومحصول آنجا غلات و حبوبات و سیب زمینی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروتنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خوار گشتن. (تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ذلیل شدن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تطامن. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (المنجد). افتاده شدن و به نشیب افتادن. انخفاض، تباه و بکارنیامدنی شدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
لغت نامه دهخدا
(تُ کَ / کِ)
اصطلاحی است برای گشن گیری چارپایان و مواشی، که نران فحل و برگزیده را در میان مادگان اندازند جفت گیری را
لغت نامه دهخدا
(تُ یَ لَ / لِ)
دارویی که به هندی پلاس پاپرا نامند. (از الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تَ پُ)
دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در شش هزارگزی باختر ده دوست محمد و دوهزارگزی راه مالرو تخت شاه به ده دوست محمد قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 112تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخمیل
تصویر تخمیل
باطل و بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم بد
تصویر تخم بد
بد اصل پست نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم لق
تصویر تخم لق
بد نژاد بد گهر نخم لغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشل
تصویر تخشل
سر به زیری، خوار گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم جن
تصویر تخم جن
((تُ مِ جِ))
کودک ناآرام، بچه زبر و زرنگ، لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک
فرهنگ فارسی معین
قاسم تخم گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی ناسزا به معنی حرام زاده
فرهنگ گویش مازندرانی
سگ زاده در مقام توهین، توله سگ
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار بذر مصرفی زمین که خود وسیله ای برای مقیاس مساحت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
بذرافشان
فرهنگ گویش مازندرانی
درختچه ی توت
فرهنگ گویش مازندرانی